دلم برای گرین گیب،خونه ی عزیزی که همیشه در یادم می مونه،تنگ شده.خودم اسمش رو گرین گیب گذاشتم.اولش سرسبز نبود ولی اون قدر توش گل و گیاه کاشتم تا این که اون قدر سرسبز شد که الان شش نوع درخت متفاوت و چند نوع گل تویش هست.آخ که خنکای هوای گرین گیبم رو چه قدر دوست دارم.گل های پیچ سفیدی که چند سال پیش کاشتم بالاخره اون قدر بزرگ شدن که تموم یکی از پنجره های روبه حیاط رو گرفته.گل پیچ صورتی پررنگ و بنفش هم داشت ولی حیف که خشک شدن.خیلی قشنگ بودن.الان از گرین گیب عزیزم دورم ولی حتما به اون جا برمی گردم.حتما.گرین گیب عزیزم،منتظرم باش تا باز هم در کنار گل های قشنگت بشینم و با تمام وجود عطر خوش گل ها رو استشمام کنم.منتظرم باش. :)

چرا کتاب هایی رو که دوست دارم پیدا نمی کنم؟هرچی دنبالون می گردم نیستن.از این کتاب فروشی به اون کتاب فروشی.نیستن که نیستن.انگار آب شدن رفتن توی زمین.

امروز بعد از مدت ها رفتم کتابخونه.صبح بود و هوا هم خنک.یک نفس عمیق کشیدم و بعد رفتم داخل کتابخونه.البته به سختی از حیاط کتابخونه که کلی خاطره باهاش دارم دل کندم.گل های کتابخونه باز شده بودن.بوی خوششون فضا رو پر از عطر کرده بود.بالاخره هر طوری که بود از حیاط کتابخونه دل کندم و رفتم تو.اون جا دیگه نمی تونستم از کتاب ها دل بکنم. :)

عاشق شکوفه های گیلاسم.عاشق رنگ قشنگشونم.کاش یک راه و مسیری پیدا می کردم که از وسط درخت های پر از شکوفه های گیلاس بگذره و همین طور که من در این راه قدم می زنم گلبرگ های شکوفه ها توسط باد خنک و ملایمی روی سرم بریزن.وای چی می شد. :)

چه قدر حرف زدم.در واقع نوشتم. :)))))))

آپدیت:الان داره شدید بارون میاد.رعد برق می زنه.نور رعد و برق و صداش چه قدر به هم میان.ساعت 19:31 است. :))

آپدیت:اون کتاب هایی که گفتم،الان زبان انگلیسیشون رو پیدا کردم.الان کلی خوشحالم. :))



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها