کتاب جدیدی که می خونم خیلی قشنگه.بهتره نگم جدید آخه یکی دو سال پیش یه بار دیگم خونده بودمش.نوشته ی "مری ک. هریس" هست.داستان درباره ی دختری به اسم "سرافینا"دختری که در یک شبانه روزی زندگی می کنه و به مدرسه می ره.نمی دونم چرا ولی ازاین که این داستان رو بالاخره تموم می کنم ناراحتم.یه جورایی با این داستان زندگی کردم.دلم می خواد بقیه ی داستان های مری ک. هریس رو هم بخونم ولی وقت ندارم.تازه الان هم به این کتاب ها دسترسی ندارم.با هر کتابی که می خونم انگار زندگی کردم.خودم رو به جای شخصیت اون کتاب می ذارم. :))))

و اما داستان خودم،برای اونم وقتی ندازم فعلا ولی احساس می کنم باید موضوع داستان رو عوض کنم آخه موضوع داستانی که می نویسمش یه جورایی برام غریبه.باید یه موضوعی رو انتخاب کنم که بیشتر باهاش آشنا باشم و بهتر درکش کنم.

بعد از این که کتاب سرافینا رو خوندم اگه وقتی پیدا کردم می خوام کتاب شب های طولانی اثر "مارگریت بالدرسن" رو بخونم.از مارگریت بالدرسن فکر کنم تا حالا کتابی نخوندم و با کاراش آشنایی زیادی ندارم.

آخ این روز ها چه قدر خستم.باید بیشتر تلاش کنم.بیشتر تلاش کنم.خیلی بیشتر.چه قدر مطالب رو دارم درهم بر هم می گم ولی مهم نیست.این مطالب برای دل خودمه. :)))))

همیشه دلم می خواست دوستی مثل دوست سرافینای داستان مری ک. هریس،یعنی استفانی داشتم ولی نشد دیگه.استفانی دختر واقعا پر جنب و جوشیه.البته کمی هم دست و پا چلفتیه. ؛) و حالا چند جمله از کتاب "سرافینا":

((نگاه پر معنایی به من انداخت و درحالی که بقیه ی کیک را درسته می گذاشت توی دهانش،به راه افتاد.بعد از زنگ وقتی که پیدایش شد کمی کسل بود،ولی خوب استفانی از آن دسته دخترهایی بود که بعد از نصیحت معلم ها تا مدتی به همان حال باقی می مانند.به هر حال این باعث شد که در تمام مدت کلاس که خانم جیسون دستور زبان درس می داد او ساکت بماند.البته خیلی هم بهتر بود چون خاتم جیسن هم اوقاتش خوش نبود.بعد ها فهمیدم علتش چه بوده.ولی در آن لحظه متوجه نشدم که خشم پنهان خانم جیسن و طبیعت آرام شده ی استفانی هردو از یک علت سرچشمه گرفته.))

مری ک. هریس واقعا قلم زیبایی داره. :)

عیدتون هم مبارک. :)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها