داستانی ششم:
سه نفر در اتاق نشیمن نشسته بودند.یکی از آن ها موهای قهوه ای متمایل به مشکی داشت.دوتای دیگر موهایی بور داشتند که یکی از آن ها موهایش بلند بود و دیگری موهایی کوتاه داشت.این سه نفر گرم گفت و گو بودند.جو بینشان خیلی صمیمی بود.معلوم بود که هرکدامشان برای دیگری بسیار اهمیت داشت.
دختر مو قهوه ای (+) رو به دختر مو بور که موهایی بلند (*) داشت:
+از شعری که می سرودی چه خبر؟
دختر مو بور درحالی که می خندد می گوید:
*هنوز دارم روش کار می کنم. :)
دختر مو بور که موهایی کوتاه (=) داشت گفت:
=مگه شعر می گی؟
*به پیشنهاد یکی از دوستان. :)
+آو،چه عالی.حالا شعرت درمورد چیه؟
+اکالیپتوس که توش داره. :)
=هان؟؟؟؟؟؟
*فقط یک بیتش رو شنیده. :)
=منم می خوام شعرت رو بخونم.
*هنوز کامل نیست.
+ منم فقط یک بیتش رو اتفاقی شنیدم.کی کامل می شه؟
=به زودی. :)
در همین هنگام صدایی از طبقه ی پایین شنیده می شه:دخترها،ناهار حاضره.پاشین بیاین کمک کنید تا میز رو بچینیم.
درباره این سایت